مطلب حاضر در خبرگزاری دی نا نشر یافته است

آلزایمر، فیلمی در ستایش ایمان

دکتر اکبرجباری

 

کانت می­گفت: «من عقل را محدود کردم تا جایی برای ایمان باز کنم.» آیا کانت به تعبیر نیچه ریاکارانه چنین سخنی گفته است یا نه، سخنی دیگر است، اما آنچه مسلم است  عقل در بسط تاریخی خود خلاف مدعای کانت را بر کرسی نشاند. اما چگونه عقل دایره ایمان را تنگ می­سازد؟ حقیقت ایمان چیست و متعلق آن کدام است؟ اینها پرسشهایی است که سعی خواهم کرد با نگاهی به فیلم «آلزایمر» ساخته احمدرضا معتمدی بدانها بپردازم.

فیلم «آلزایمر» فیلمی است ذو بطون که می­تواند از یکسو با داستان روان و سر راست خود، مخاطبان عام را راضی نگاه دارد و از سوی دیگر با لایه­های عمیق تأمل برانگیز، مخاطب خاص را به وجد آورد. اما در هر صورت، همه مخاطبان را به پرسشی عمیق درباب «ایمان» فرامی­خواند. آلزایمر فیلمی است در ستایش ایمان. پیش از ورود به «آلزایمر» کمی درباب سینمای معتمدی می­بایست سخن بگویم. برای من سینمای معتمدی، سینمایی «ضد اغوا» (Anti seduction)  و «ضد وانموده» (Anti simulations) است. آنها که با زبان «بودریار» آشنا هستند می­دانند که «اغواگری» و «وانمودگی» پیوند وثیقی با رسانه دارند. رسانه در ذات خود هم اغواگر است و هم وانموده. اغواگری و وانمودگی دو تقدیر شهروند رسانه­ای در عصر پایان سوبژکتیویه است. شهروند رسانه درون اغوای رسانه­ای بدل به وانموده­ای می­شود که خلسه بی­پایان هالیوودی برایش بهترین تسکین و سکینه خواهد بود. تماشای یک فیلم باشکوه تکنیکی هالیوودی چنان خلسه­ای را ایجاد میکند که تنها تماشای مجدد فیلمی دیگر از همان سینما میتواند خماری این خلسه را امتداد دهد. این دَور بی­پایان اغواگری در وانمودگی انسان رسانه­ای هالیوودی، امکان تحقق می­یابد.

اما سینمای معتمدی نه اغواگرانه است و نه وانموده. اغواگرانه نیست برای آنکه در دام تکنیک نمی­افتد و چون اغوا زدۀ تکنیک نیست مخاطب را نیز اغوا نمیکند. مخاطب سینمای معتمدی از پس تکنیک های سینمای میتواند با حقیقت مواجهه داشته باشد از جنس «حضور» تکنیک در سینمای معتمدی برخلاف سینمای کسانی مانند «کیارستمی» حذف نمیشود، بل انکشاف حقیقت را پیش می­آورد. تکنیک در ظل «هنر» به انکشاف حقیقت منجر می­شود.

سینمای معتمدی وانموده نیست. چنان که می­دانیم وانموده در تفکر بودریار، فروپاشی مرز میان حقیقت و ناحقیقت است. آنجا که مرزهای حقیقت و ناحقیقت در هم فرو می­روند، آنچه رخ می­نماید وانمودگی است. وانموده، انسانی است که در غیاب معنا، علائمی از معنا را در خود تولید میکند و به نمایش می­گذارد. عالم رسانه، واقعيت زيست جهان عالمِ حقيقي را محو مي­كند و در اين محو شدن به واقع چيز ديگري محو مي­شود و آن «معنا» است. عالم رسانه عالم فروپاشي معناست. ژان بودريار در اين باره مي­نويسد: «ما در دنيايي به سر مي­بريم كه در آن اطلاعاتي هرچه بيشتر و معنايي هرچه كمتر وجود دارد.» عالم رسانه با انفجار اطلاعات به جاي توليد معنا در پديد آمدن اين نيست­انگاري معنا گام برمي­دارد. همه چيز در رسانه بدل به نمايشي مي­شود.

 اما سینمای معتمدی از یکسو با تعمیق معنا به بازیگران خود (شاید انتخاب بازیگران فیلمهایش به عنوان بهترین بازیگر از سوی جشنواره ها بدین معنا دلالت داشته باشد)  و از سوی دیگر انتقال این معنا به مخاطب سعی در برهم زدن آرامش وضعیت وانمودگی دارد که محصول اغواگری عصر رسانه است. سینمای معتمدی بدین معنا ضد رسانه است، چراکه پس از تماشای فیلم او به دنبال سینما نمی­رویم. بل به دنبال معنایی می­رویم که فیلم معتمدی در ما بذرش را کاشته است. شاید سخن آندره ژید مصداق این معنا باشد وقتی میگفت: وقتی مرا خواندی رهایم کن.

با چنین افقی از سینمای معتمدی به تماشای «آلزایمر» می­نشینیم.      

آسیه بعد از گذشت بیست سال از فقدان همسرش(امیر قاسم) هنوز به زنده بودن او ایمان دارد و دیگران که شامل حاج نعیم(برادر همسر) و محمود برادر آسیه است، مرگ امیر قاسم را پذیرفته اند.

آلزایمر در کشاکش ایمان یک زن و بی­باوری دیگران، در حقیقت دیالیکتیک امر غایب و غیب محض را پیش می­برد. امر غایب و ایمان یا بی­ایمانی بدان در گذر زمان و توالی آنات امکان تحقق می­یابد. باید زمانی از غیاب یک چیز  بگذرد تا ایمان و بی­ایمانی به وجود آن معنا بیابد.بیست سال از فقدان یک انسان زمان مناسبی برای محک ایمان و بی­ایمانی است.

از اینرو  زمان، در شکل­گیری باور بسیار حائز اهمیت است. قائلان به مرگ تنها حجت شان برای باور به این فقدان، زمان است. ما در گذر زمان همانگونه که به محسوسات انس می­گیرم، همانگونه نیز از مغیبات دور می­شویم. ذات ایمان به امر غیبی، در گذر زمان خود را نشان می­دهد. ایمان به امر غیبی یا امر غایب، با زمان و در زمان است که رخ می­نماید.

اما ایمان به امر غیبی، به موازات و در کنار ایمان به غیب محض پیش می­رود. آنچه ایمان به غیب محض را در آلزایمر پیش میکشد، «لازمانی» و «لامکانی» داستان است. غیب محض فراتر از زمان و مکان می­ایستد و این فراروی از زمان و مکان در آلزایمر تأکید می­شود. زمان داستان نامعین است. مکان نیز ناشناخته است. سقف خانه ها شبیه به مناطق شمالی است. دیوارهای آجری شبیه به مناطق مرکزی و کویری است. اتومبیل نیروی انتظامی، اتومبیل استان است. اما کدام استان، معلوم نیست. این تأکید به لازمانی و لامکانی، مرز ایمان را از «امر غیبی» به «غیب محض» فراتر می­برد. ایمان به امر غیبی یا امر غایب، در ظل ایمان به غیب معنا می­یابد. دیالیکتیک امر غیبی و غیب محض در محک خوردن ایمان مخاطب شاید به وضع مجامع برسد. مخاطب آلزایمر ایمان خود را محک می­زند. آیا امیر قاسم زنده است؟ آیا آسیه به درستی امیرقاسم را شناخته است؟ یا آزمایش خون و علم سخن پایانی را می­گوید؟ آیا ایمان بر علم(تجربی) غلبه می­کند؟

آنچه در مواجهه با امر غایب و غیب محض حائز اهمیت است، شرط امکان این ایمان و بی­ایمانی است. ایمان و بی­ایمانی به امر غایب، امکان خود را از ایمان و بی­ایمانی به «غیب محض» می­گیرند. این ایمان به غیب محض است که شرط ماتقدم ایمان به امرغایب است، لذا  در مواجهه با امر غیبی و یا امر غایب، در ظل غفلت از غیب محض، انسانها در بستر زمان چند نوع خواهند بود. گروهی مانند آسیه ایمان مطلق دارند. گروهی مانند محمود در انکار مطلق هستند و گروهی نیز مانند حاج نعیم در سکوت. این گروه بنابر تعبیر کلام الله مجید «مذبذبین بین ذلک» اند.

1-­ مومنان به غیب: ایمان آسیه چنان راسخ است که نه تنها گذر زمان او را به غفلت وانمی­دارد، بل هر روز بر ایمانش افزود می­شود. چنانکه حافظ کلام الله می­فرماید:

آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر

 کـاین سابقـه پـیشین تـا روز پسین بـاشد

ایمان آسیه فراتر از زمان و مکان می­ایستد. این فراروری از زمان و مکان خود را در کسوت حضور در آسایشگاه بیماران روانی می­یابد. جنون ساحتی است که ناباوران به غیب، دوست میدارند تا مومنان به غیب را بدان توصیف نمایند. چنانکه پیامبر مومنان و سرور کاینات بدان متهم می­شد. ایمان آسیه فراتر از علم (science)می­ایستد. وقتی ایمان است دیگر آزمایش خون و آزمایشهای علمی ناتوان از تبیین موضوع می­شوند. ایمان آسیه به امر غیبی یا امر غایب، در ظل ایمان به غیب محض است.

2-­ منکران غیب: محمود از منکران غیب است. برای همین زیاد سخن میگوید و وراجی میکند. دائماً درصدد توجیه و تبیین شرایط است. نسبت به مومن به غیب پرخاشگری هم میکند. اینه همگی در ظل انکار غیب رخ میدهد. برای همین هرگز وارد مسجد نمی­شود. در مواجهه با نمادهای دینی نیز بی­پروا عمل میکند. در امر معیشت به رندی و دغل نیز رو می­آورد. و خلاصه چیزی جز عالم شهادت برایش معنا ندارد.

3-­ و اما گروه سوم کسانی هستند که در مقابل غیب به سکوت رفته اند. مانند حاج نعیم. حاج نعیم در سرتاسر فیلم تنها چهار کلمه بر زبان آورد که اگر ناچار نبود آنهم  گفته نمی­شد. سکوت او سرشار از ناگفته­هایی است که باید گوشی برای شنیدن آنها فراهم ساخت. شاید بسیاری از مخاطبان آلزایمر، خود را در وضعیت سکوت حاج نعیم بیابند. و شاید برخی نیز مانند محمود به انکار و برخی نیز چون آسیه به ایمان رو آورند. در هرصورت آلزایمر این امکان را فراهم میسازد تا هرکسی ایمان خود را محک بزند.